آواز عاشقانهي ما در گلو شكستحق با سكوت بود،صدا در گلو شكستديگر دلم هواي سرودن نميكندتنها بهانهي دل ما در گلو شكستسربسته ماند بغض گرهخورده در دلمآن گريههاي عقدهگشا در گلو شكستاي داد،كس به داغ دل باغ،دل نداداي واي،هايهاي عزا در گلو شكستآن روزهاي خوب كه ديديم،خواب بودخوابم پريد و خاطرهها در گلو شكست«بادا»مباد گشت و«مبادا»به باد رفت«آيا»ز ياد رفت و«چرا» در گلو شكستفرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماندنفرين و آفرين و دعا در گلو شكستتا آمدم كه با تو خداحافظي كنمبغضم امان نداد و خدا... در گلو شكست
قيصر امين پور